معنی دست پاک - جستجوی لغت در جدول جو

دست پاک: امین و درستکار

تصویری از دست پاک — تصویر دست پاک

فرهنگ لغت هوشیار

دست پاک: درستکار و امین، تهیدست و فقیر

تصویری از دست پاک — تصویر دست پاک

فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست چمک — تصویر دست چمک

چیرگی، تردستی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دست پخت — تصویر دست پخت

آنچه که با دست پزند: (شیرینی دست پخت پری بسیار لذیذ بود)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دست پاچه — تصویر دست پاچه

دست پاچه

پریشان حواس شدن حواس پرت گردیدن جمعیت خاطر را از دست دادن

فرهنگ لغت هوشیار

پارچه ای که با دست بافند، آنچه که با دست انجام دهند دست ورز، نساجی که پارچه را با دست بافد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دست باز — تصویر دست باز

با سخاوت، بخشنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داد پاک — تصویر داد پاک

آنکه براستی دادگر است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دست باز — تصویر دست باز

گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست ساز — تصویر دست ساز

آنچه با دست ساخته و پرداخته شده باشد، برای مثال هر مائده ای که دست ساز فلک است / یا بی نمک است یا سراسر نمک است (خاقانی - ۷۰۴)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست چمک — تصویر دست چمک

چیرگی، پیروزی، تردستی، زبردستی، چابکی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست باف — تصویر دست باف

ویژگی پارچه ای که با دست بافته شده باشد، بافنده ای که پارچه را با دست ببافد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست فال — تصویر دست فال

دستلاف، دشت اوّل، نخستین پولی که کاسب و پیشه ور در آغاز کار روزانه از خریدار می گیرد، دشت، دخش، دشتان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست پخت — تصویر دست پخت

غذایی که کسی با دست خود پخته باشد
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طباخت، طبّاخی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست کار — تصویر دست کار

کاردستی، هر چیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد، کنایه از همکار و هم دست و دستیار

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست پیچ — تصویر دست پیچ

آنچه با دست پیچیده و بسته شده باشد، کنایه از دستاویز، بهانه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست پخت — تصویر دست پخت

((~. پُ))

غذایی که کسی با دست خود پخته باشد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دست پاچه — تصویر دست پاچه

دست پاچه

((~. چِ یا چَ))

عجول، شتابزده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دست باف — تصویر دست باف

با دست بافته شده، مجازاً مفت، آسان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دست باز — تصویر دست باز

((دَ))

باسخاوت، بخشنده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دست پاچه — تصویر دست پاچه

دست پاچه

شتاب زده و مضطرب، کسی که بخواهد با هول و شتاب کاری انجام بدهد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دست ساز — تصویر دست ساز

Handy

دیکشنری فارسی به انگلیسی

удобный

دیکشنری فارسی به روسی

praktisch

دیکشنری فارسی به آلمانی

зручний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

przydatny

دیکشنری فارسی به لهستانی

方便的

دیکشنری فارسی به چینی

útil

دیکشنری فارسی به پرتغالی

utile

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

útil

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

pratique

دیکشنری فارسی به فرانسوی

handig

دیکشنری فارسی به هلندی

ใช้ได้

دیکشنری فارسی به تایلندی

berguna

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

مفيدٌ

دیکشنری فارسی به عربی